معنی فیزیکدان بنام انگلیسی
حل جدول
دالتون
فیزیکدان انگلیسی
دالتون
ماکسول، میشل فارادی
ماکسول، میشل فارادی، دالتون، تیندال
دالتون، یانگ
فیزیکدان معروف انگلیسی
ماکسول
فیزیکدان برجسته انگلیسی
میشل فارادی
فیزیکدان
فیزیسین
لغت نامه دهخدا
بنام. [ب َ] (ع اِ) همان بنان است که سر انگشت باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
بنام. [ب ِ] (ص مرکب) بانام. مشهور. معروف. نامی. نامدار. نامور. نام آورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامدار. مشهور. معروف. (فرهنگ شعوری):
سراپرده ٔ شاه ایران تمام
بگرد آمده پهلوانی بنام.
اسدی.
|| بافتخار. بمردی. بسربلندی:
بگویش که در جنگ مردن بنام
مرا بهتر آید ز گفتار خام.
فردوسی.
همی گفت کامروز مردن بنام
به از زنده و رومیان شادکام.
فردوسی.
|| همنام باشد که به ترکی ادآش گویند. (برهان) (آنندراج). سمی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
بلندآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی،
(متضاد) گمنام
فارسی به عربی
یعنی
گویش مازندرانی
بندام
معادل ابجد
456